در زیر پیراهن من خدا هست
زیرا که هم او بود که، وقتی آدم را از بهشت می راند،
به او گفت:
این قهر نه از بهر کین است، که همه مهر است،
زیرا که تو را وصی خواهم کرد بر عالم خاک، با قدرت بیکران خویش،
تو اشرف مخلوقات منی و من در روی عالم خاک،
افسوس که نمی دانست،
نوادگان آن گوهر شرف، قدرتشان را،
هدیه ابلیس خواهند کرد،
و همه عالم تباه خواهند ساخت.
در زیر پیراهن من خدا هست!
زیرا که هم او بود که،
گفت:
ای آدم، قدرتی به تو خواهم داد به نام عشق،
تا بهشتی بسازی در زمین،
زیباتر از بهشت من،
که در آن نه تو باشد و نه من،
افسوس که نمی دانست،
عشق بهانه ای خواهد شد در دستان آن گندم خواران و عفریته های وسوسه،
تا خم کنند پشت مردان مرد را،
و بسازند قابیلی بر قابیلان دیگر،
در زیر پیراهن من خدا هست!
زیرا که هم او بود که،
گفت:
ای آدم، قدرتی به تو خواهم داد به نام وفا،
تا اشکها در گونه ها بخشکانی و وعده ها محکم گردانی،
تا دستها در دست و دلها در دل و من ها همه ما کنی،
افسوس که نمی دانست،
وفا ملعبه ای خواهد شد بر چشمان دنیا دوست،
تا نبینند تاریکی سپید شبهای ابری دلهای نا امید تاریک درخشان را،
چرا که همان خداست.
در زیر پیراهن من خدا هست!
زیرا که هم او بود که،
گفت:
ای آدم، قدرتی به تو خواهم داد به نام خشم،
تا مغضوب شوی بر کاخ نشینان هوا،
تا نخوابند کودکان یتیم بر بالشتک غرور اجدادشان،
زیرا که خشم زیباترین احساس یک انسان است،
افسوس که نمی دانست،
خشم طنابیست بر گردن حق،
تا چادر غرور گرسنگان کاخی شود هفت در بر بام دنیا،
اما در خیال.
آیا در زیر پیراهن من، تو، او و ما، خدا هست؟؟؟!!!
نمی دانم...
ولی نه،
با افتخار گنگی می گویم که: (در زیر پیراهن من خدا هست).
یا حق. کویر