بلند پروازی های ناکام
دست دست کردن های سرگشته، سرشکسته
سرنوشت: منگ و مختوم
هوای گرفتهء رابطه،عبوس و مغموم
آه که چقدر پیرتر از انعکاس آئینه ایم
آه که چقدر شکسته تر از طراوت شبنمیم
ما به آئینه سنگ میزنیم
غافل از آن که در خود شکسته ایم
در هفت شهر عشق،
ما خانه بدوشان، وارثان طلایهء همتیم
در هوای به تب نشستهء حلقهء دار
ما رسوا رسولان بیمعجزه ایم
در جنگل بیدرخت رفاقت
همنوا با وهم صدا میخوانیم
ما عرشنشینانی بر فرش نشسته ایم
در باغچهء حریر صداقت
ما چکاوکان خنجر به پهلو شکسته ایم
در ذائقه های منجمد
در دلهای سیر و سرکه
در این واژگان بی سر و هویت
ما همنشین تولد مرعوب یک سایه ایم
در پروازی بیتعلق به هیچ
تا رسیدن به نقطهء صفر
همسفر باش همسفر
یاحق. کویر