برای کبری تصمیم گرفتند که کتابش را زیر درخت بگذارد
تا از باران اشک گرسنگان خیس شود
برای کبری تصمیم گرفتند که کتابش را زیر درخت بگذارد
و برود و بر پشت دار قالی بنشیند
برای کبری تصمیم گرفتند....
آری،
کبری دیگر نای تصمیم ندارد به جبر تسلیم
و فریادی ندارد جز این فریاد
که سر فرود آورید کبراها که کبرایی سمی در کمین است
باید کشید و سوخت و دم بر نیاورد
که نیش کبری سخت سوزان است
مارگیری نیست
همه را کبری ها گزیده اند
با عشوه های کاغذی و سمی از جنس دروغ
دیگر امیدی نیست
دیگر کبری تصمیم نمی گیرد
دیگر تصمیمها دیکته شبانه کودکانه اند
کودکانی که قلمهایشان از جنس درد است
و دفترهایشان از جنس اشک
شاید این فریاد قراردادی باشد
با مهر خیانت در امانت
که سرخی دیگری را بر دار کشد
ولی راهی نیست جز فریاد
فریادی از جنس خاموشی
و باز هم خاموشی
یا حق. کویر