سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کاش در عرصه تنهایی یک مرد غریب .. .. همه رنج و غم عالم خاک .. .. جوشن رزم نمی پوشیدند .. .. کاش در شام هم آغوشی مردی با درد .. .. بین مستان خرابات نشین .. .. یک دو تن جام نمی نوشیدند .. .. کاش در روز وصال یاران .. .. دستان خشن عادت هر روز .. .. به روی خورشید، چادر تیره شب را نمی پوشیدند .. .. توبه کردم ز هم آغوشی می،اما کاش .. .. بین پستوی فراموشی درد .. .. این همه خم به فراخوانی من .. .. دست افشان نمی جوشیدند

تولدی دوباره - اشک ستاره

کویر آزاد :: 92/3/5:: 11:4 عصر

زمان زمانِ چکامه سرائی نیست
غزل به چه کارم می آید
حال تنها وقت نظاره است و ادراک و ادراک و ادراک
میخواهم همه تن چشم باشم
همه تن گوش
و تک تک سلول هایم را به فراخوانی این حس شیرین گسیل دارم
من تک تک این لحظات را میخواهم
من به تک تک این ثانیه ها احتیاج دارم
نباید بگذارم دانه ای از آنها هدر رود
من باید حس کنم
باید بدانم
اینک آن زمانی است که تمام شعورم را محتاجم
تمام حسم را
تمام وجودم را
تمام حواسم را
من می خواهم تک تک این ثانیه ها را زندگی کنم
من اراده کرده ام باشم
بمانم
زندگی کنم
من اراده کرده ام بفهمم
بدانم
آگاه باشم

دیگر زندگی را از منظر طفل سر راهی نمی خواهم
از گذران عمر به سیاق سروده های یک لکاته نفرت دارم
گویی باران دیروز رنگ های سیاه زندگی را از قاموس من شسته است
و شاید این آفتاب است که اینگونه در دفتر خاطرات من می درخشد
به نوید حال
نه فردا
نه ... نه ... چرا شاید ؟؟؟‌
بلکه باید ...

می خواهم چرخه های تکرار را لنگ کنم
و سونامی را به زندگی ام بخوانم
او باید بیاید و مدار چرخش تهوع آور زندگی ام را درجه ای منحرف سازد
می خواهد به مسیری دیگر بروم
سازم را دوباره کوک کنم
به شور عشق
نه به سوز هجر
می خواهم دوباره آغاز کنم
از همینجا که نه
از همانجا که دیروز بودم
از آنجا که دستت را به من دادی
میخواهم فریاد بزنم
بدوم
قیصر وار بسوزم و بسازم
نه با دنیا
که دنیا را

می خواهم لحظه لحظه امروز و فردا را با تک تک سلول هایم زندگی کنم

 

یاحق. کویر


موضوعات یادداشت

:: RSS ::
::مهر افروزی ها::

96243

::مشتی از خاک کویر::

ما تشنه لبان را غم بی آبی نیست... سراب ما را بس... چونکه فریاد دل تشنه ما اینست و بس... رندان تشنه لب را آبی نمی دهد کس... گویا ولی شناسان رفتند از این ولایت

::گشتی در کویر::
:خواهی یافت

همچو طوفان شنی
خاک کویر را در نوردید!

::نشانی از کویر::
وسعت کویر از آن تو ای دوست، دانه ای ما را بس
::همرهان کویر::

دفترچه ممنوع
در انتظار باران
بازگشت یک دیوانه
شب آفتابی
هنوز هم تشنهء تشنگی ام
افسون سراب
زیباترین حرفت را بگو
دادار و دست نوشته های دیدار
هجرت سوی تو
خنده های ناشیانه
بهارستان
در کوچه های بیقراری
تف به هر چی عشقه
نغمه درد
تنهاترین اشک
اقیانوس اشک
صدایم کن! از پشت نفسهای گل ابریشم
سکوت آسمان
اسب وحشی
کویر خیال
و دشت است خلوتم
خیره شدم در قاب خالى فریاد و صداى شبانه ام را باد اوراق مى کند
پیام گل سرخ
زبان اشک
سکوت شب
گل همیشه عاشق
JUST FOR YOU
دخترک آسمانی
اشک شب

::آوای آشنا::
::اینجا مرا خواهی یافت::
::یادگاری از کویر::
::واحه ای از کویر::