سفارش تبلیغ
صبا ویژن
کاش در عرصه تنهایی یک مرد غریب .. .. همه رنج و غم عالم خاک .. .. جوشن رزم نمی پوشیدند .. .. کاش در شام هم آغوشی مردی با درد .. .. بین مستان خرابات نشین .. .. یک دو تن جام نمی نوشیدند .. .. کاش در روز وصال یاران .. .. دستان خشن عادت هر روز .. .. به روی خورشید، چادر تیره شب را نمی پوشیدند .. .. توبه کردم ز هم آغوشی می،اما کاش .. .. بین پستوی فراموشی درد .. .. این همه خم به فراخوانی من .. .. دست افشان نمی جوشیدند

« خواب شبانه » - اشک ستاره

کویر آزاد :: 84/12/22:: 1:4 عصر

و باز هم در شبی بی تعلق تر از دیشب خلقت آدم
در پناه گستره آبی اشکم
نذر کردم، هزار بوسه از لب یار

و باز هم امشب همچو پروانکی واله و شیدا
بر گرد شمعی مرده در غرور
می رقصم و می خوانم
« در شبی اینگونه تار، انتظار برق چشم یار نیست »

و من امشب باز خدا را در شانه های کودکیم به خواب دیدم
عرق شرم به پیشانی داشت
چون من، همانند کودک همسایه
روروک نداشتم

دامن کبریاییش
پر از وصله هایی بود
از جنس وصله های کفش پاره من در برف

همچون دل من، دل خدا هم غمگین بود
بر درگاهش می نالید
همانگونه که من
بی بابا و تنها بر درگاهش نالیدم

من خدا را در تقاص دیدم
من عرق شرم خدا را
در پس خلقت آدم دیدم

خدایا؛
در گرسنگی شبهایم
دربدری و بی کسی روزهایم
همواره یاد تو بودم
از تو مدد جوییدم

خدایا؛
بیاد بیاور شبهایی را که
در بی پناهی خویش
در پناه تو،
زیر رگبار باران و غرش ابر
سر تا پا خیس گشتم
و از شدت سرما و به بهانه ترس از عظمت تو
همراه با تک تک اعضای بدنم لرزیدم

چه می گویم خدایا،
شاید که این کفران نعمتم
عذابی را برایم ارزانی کند
تا از تماشای این آدمکها خلاصی یابم

خدایا؛
بر قله مقدس خشمت
بجای باران رحمتت،
آتش غضبت را بر من گسیل دار
تا تخته پاره ای را که
در اقیانوس پر از درد به آن آویزان شده ام
در دستانم خاکستر شود

و باز هم مثل دیشب ها و امشب ها
در ساعتی همانند این ساعت ها
به امید دیدار شبانه تو
نا امیدانه زنده می مانم.


یا حق. کویر



موضوعات یادداشت

:: RSS ::
::مهر افروزی ها::

96198

::مشتی از خاک کویر::

ما تشنه لبان را غم بی آبی نیست... سراب ما را بس... چونکه فریاد دل تشنه ما اینست و بس... رندان تشنه لب را آبی نمی دهد کس... گویا ولی شناسان رفتند از این ولایت

::گشتی در کویر::
:خواهی یافت

همچو طوفان شنی
خاک کویر را در نوردید!

::نشانی از کویر::
وسعت کویر از آن تو ای دوست، دانه ای ما را بس
::همرهان کویر::

دفترچه ممنوع
در انتظار باران
بازگشت یک دیوانه
شب آفتابی
هنوز هم تشنهء تشنگی ام
افسون سراب
زیباترین حرفت را بگو
دادار و دست نوشته های دیدار
هجرت سوی تو
خنده های ناشیانه
بهارستان
در کوچه های بیقراری
تف به هر چی عشقه
نغمه درد
تنهاترین اشک
اقیانوس اشک
صدایم کن! از پشت نفسهای گل ابریشم
سکوت آسمان
اسب وحشی
کویر خیال
و دشت است خلوتم
خیره شدم در قاب خالى فریاد و صداى شبانه ام را باد اوراق مى کند
پیام گل سرخ
زبان اشک
سکوت شب
گل همیشه عاشق
JUST FOR YOU
دخترک آسمانی
اشک شب

::آوای آشنا::
::اینجا مرا خواهی یافت::
::یادگاری از کویر::
::واحه ای از کویر::