سلام رفيق ... من هنوز شرمنده شما هستم نميدونم چي بايد بگم ولي از روبه رو شدن با شما در وبلاگتون خيلي خجالت ميکشم ميدونم قلب شما انقدر بزرگ هست که خطا و گنا منو ببخشيد ولي با اين حال من بازم شرمنده بزرگي و بخششتون هستم بازم ميگم معذرت ميخوام و براي جبران اشتباهم حاضرم هر مجازاتي که برام تعيين کنيد رو بپذيرم
نميدونم حق دارم درباره متنتون چيزي بگم يا نه ؟ شايد سکوت بهتر باشه چون شما ناگفته ها را به زباني بسيار زيبا بيان کردين
يكي مي آيددر تحول برق آيينه پيدايشيكي مي روددر فرجام فرجه آفرينش
يكي مي رويددر كوير سايش آرايشيكي به خاطره مي پيوندددر حسرت نوازش
يكي ثانيه مي شوددر خروار ستايشيكي قطره مي شوددر درياي نيايش
يكي جاودان مي شوددر پرده نمايشيكي مي سوزددر كنش هر واكنشي
يكي محلول مي شوددر علت قانون معلوليكي قرباني مي شوددر خواب بارون زده شبازاين قسمت شعرتون واقعا خوشم اومد بايد بگم بي نظير بود انقدر زيبا و عميق که با هر بار خواندن چيزي جديد را بيان ميکرد و متجلي بازم شرمنده ...
شعار اين هفته : خود را بشناس اي موجود الهي در جلد آدمي !به هر کجا که سر زدي اين شعار را نيز زمزمه کن