سلام كوير عزيز ممنون كه بهم سر زدي متنت خيلي قشنگ بود
برفي داره ميره داره ميره تو تنهايش توي غار دلتنگياش داره ميره گلايه و شکايت پيشه خداش ... دمه اخرين ايستگاه اين غربت و تنهايش چشم به راه تو دوخته تا تو بياي و با يه لبخند بدرقش کني برفي هر جا بره دوست داره هميشه هم برات نامه ميده ولي ميدونه که زود ميره از ياد همه ... اره بهار شده درست از اول بهار برفاي وجود برفي کم کم اب شدن حالا وقتشه دستاي سردشو به پاييز اندوهو زمستون غربت بسپره وقتشه بره به سوي بهار بي برگي ... تو دل اسمون فريادي خفته بود که اون فرياد هم شکست