شرمنده ام گفته بودم دست بر ديوار دور آن ور دريا مي زنم و تا هزاره ي شمردن چشم مي گذارم گفته بودم غبار قديمي تقويم را ازش يشه هاي شعر وخاطره پاك نمي كنم گفته بودم صداي سرد سكوت اين سالها را با سرود و سماع ستاره بر هم نمي زنم اما دوباره دل دل اين دل درمانده تو را ميهمان سايه گاه ساكت كتاب و كاغذ كرد هي هميشه همسفر حدود تنهايي بگذار كه دفتر دريا هم گزينه يي از گريه هاي گاه به گاه من باشد
سلام/از صبح تا شب ميگم كاش....
اپم منتظرتونم يا حق