• وبلاگ : اشك ستاره
  • يادداشت : « سه پنجره »
  • نظرات : 2 خصوصي ، 27 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + دختر برفي 

    وچشانم را مخفي ميسازم و زان جهت ازاد که ميتونم هر سخني را هر وقت هر زمان و با هر لحجه و زباني به او به او که خداوندگار خداست بگويم اري من هم خندانم هم ازاد ... و چه بيهوده ميگويم و مينويسم به من بگو اي نازنين ايا هنوز در ان دور دستهاي دور کودکي با دو چشم درشت مرا مينگرد ؟ نه ... نه ... ديگر حرفي نيست ... جاي نيست من هنوز هم ميتوانم با پاهاي دروغين استوارم گام بردارم حال من خوب است ولي تو باور نکن !!! حال هشت روز از گفتمان اخرين شبانه مان ميگذرد ولي از تو نه پياغامي است نه نشاني و نه به دل نور اميدي ... باز به من بگويد که اين نيز ميگذرد و باز من بايد بيهوده بر چهره تمام اناني که ميشناسم و نميشناسم لبخند زنم که اين است رسم بودن و بيهوده بودن ... سکوت اسمان شکست و فريادش گم گشت اما چه کس ان فرياد را شنيد ؟ من نيز خود نميدانم ... .

    من هنوز منتظرم که بي وفا نگار کامنت خداحافظي را در سکوت اسمان بنويسد اما تا اکنون چنين نکرده منچه ميتوانم بکنم ... تو که دوست مني تو بگو چه ميتوانم بکنم ؟ حتي اگر کامنتش هم به اندازه ... همين سه نقطه باشد من شادم و دلخوش ... تو به من بگو که من چه کنم ؟؟؟ گاهي وقت ها انقدر کودک ميشدم که به جاي انکه به او بگويم نازنين من دوستت دارم با خشم ميگفتم احمق تو چرا نميخواهي بفهمي که دوستت دارم ؟ خسته شده ام از بس شنيده ام که اين نيز ميگذرد او را فراموش کن مگر ميشود ؟ اي دوست اي همراه حرف ديگري از جنس ديگري به من بگو تا ارام گيرم ...